افسرده ترين كاروان المپيك!
1- رژه کاروان هاي اعزامي کشورها در المپيک «پيام» دارد، برخي «شاد» بودند و برخي ديگر «هيجان» داشتند، برخي «خلاقيت» داشتند و برخي ديگر لباس هاي «زيبا» و شاد پوشيده بودند. بعضي تيم ها «شور» به نمايش مي گذاشتند و برخي ديگر آنقدر «انرژي» داشتند که ورزشگاه را به وجد مي آوردند. صداوسيماي ايران مثل هميشه «اين» صحنه ها را نشان نداد، مثل آغاز مسابقات فوتبال در ليگ هاي معتبر، همانند پايان بازي هاي فوتبال در کشورهاي ديگر! صداوسيما مي تواند باتوجه به همه محدوديت ها، «فرهنگ ساز» باشد. وقتي هواداران فقط تيم هاي خود را تشويق مي کنند، وقتي مربيان دو تيم فارغ از نتيجه با هم دست مي دهند و خسته نباشيد مي گويند، وقتي تيم بازنده توسط هواداران تشويق مي شود، وقتي دو تيم بعد از پايان بازي با هم دست مي دهند اينها يعني «فرهنگ سازي» براي جامعه؛ اما صداوسيما تبليغ بستني و بانک را بيشتر مي پسندد!
2- کشورها رژه مي رفتند و با خود پيامي روشن داشتند، تيم ايران در اين ميان چهره اي ويژه داشت. تيمي كاملا «اداري» و فاقد «شور» و «هيجان»؛ گويي به کاروان ايران گوشزد شده بود دست از پا خطا نکنند که همه منتظرند تا آنها را «سوژه» کنند در حاليکه همه کشورها «سوژه» شده بودند. سال هاست کاروان ايران همينگونه است، اينبار با لباسي «تيره» و چهره هايي «عبوس» و «گرفته»؛ گويي قبل از بازي پرسپوليس و استقلال است و «بايد»ي براي تساوي وجود دارد! کارواني که «افسردگي» تمام وجودش را گرفته بود.
3- ورزش در همه دنيا برشي از وضعيت اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي هر کشور است. کاروان استراليا و برزيل و بسياري از کشورها پر از «حرکت» و «انرژي» بود، چک ها با «چکمه» آمده بودند، برخي کشورهاي لباس محلي پوشيده بودند و اينها بخشي از «صادرات فرهنگي» هر کشور است. قطعا در محيط پر از «شادي» و «هيجان» است که «انرژي» ايجاد مي شود، ورزشکاران روحيه دوچندان پيدا مي کنند و «اميد» به «طلا» افزايش مي يابد. وقتي مصاحبه ورزشکار پراميد ايران اينست که «با پاداش طلاي المپيک خانه اي 5متري در تهران خواهم خريد» اين يعني فاجعه! وقتي دعواي مديريتي ورزش ايران، ورزشکاران را از حضور در المپيک «نااميد» مي کند و وقتي هم به المپيک مي روند خبري از «مربي» نيست چگونه مي توان با کشورهاي ديگر مقايسه کرد؟
4- اين افسوس تمام ناشدني ما ايرانيان است، اينکه چرا کاروان ورزشي ايران اينگونه «افسرده حال» و «بي رمق» بود. نسبت اين کاروان با وضعيت اين روزهاي جامعه ما کاملا «منطبق» بود، مردان و زناني که گويا رمقي براي «شادي» نداشتند. جامعه اي که محمود احمدي نژاد ادعا دارد «نشان لياقت را بايد به آن مردي داد که با 350تومان حقوق، خانواده اي را مي چرخاند» و اينگونه «علت» در مقام «شاکي» ظاهر مي شود. جامعه اي که بيلبوردهاي فيلم هاي سينمايي اش هيچ مخاطبي را راضي نمي کند تا به سينما برود. جامعهاي كه مشكلات اقتصادي آزارش ميدهد. جامعه اي که گويا «سرخورده» به نظر مي رسد و اين روزها در «فرهنگش» هم حركتي ديده نميشود. به ورزشگاههايش نگاهي بيندازيد كه از هفته دوم ميخواهند سرمربي تغيير كند. جامعهاي كه مخالف «شفافيت» است. كاروان ايران نماينده همين اتفاقات است...
5- با وجود همه اين موضوعات، باز هم براي کاوران ايران آرزوي موفقيت مي کنيم، آرزو براي رسيدن به «حقي» که بايد براي آن جنگيد. ورزشکاراني که تلاش و کوششان فارغ از «خصومت هاي شخصي» مديران ورزش است، مردان و زناني که به نام «ايران» با تمام وجود مي انديشند و مي خواهند با همه محدوديت ها، کمبودها و مشکلات به موفقيتي برسند
که در کشورهاي ديگر خبري از اين دست اندازها نيست.
نظرات شما عزیزان: